معنی دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت , فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و , مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و ,, معنی دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت پ فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و پ مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و پ, معنی bاbj ab xdاb)، fsتj، ksbmb lcbj، mqu fycj[، /اcاxdت , taاc)، kتcاlk lcbj، agmy lcbj، agmy lcbj(fا اkb m , kcfا، tacb;d، ]/اjbj، tcm lcbj، ;j[اjbj(fا xmc m ,, معنی اصطلاح دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت , فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و , مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و ,, معادل دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت , فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و , مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و ,, دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت , فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و , مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و , چی میشه؟, دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت , فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و , مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و , یعنی چی؟, دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت , فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و , مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و , synonym, دادن شد زیاد)، بستن، مسدود کردن، وضع بغرنج، پارازیت , فشار)، متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن(با امد و , مربا، فشردگی، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن(با زور و , definition,